چادر سر نمیکنم چون جوانی و شیک پوشی با چادر جور در نمیاد ،اصلا ضد همدیگه هستن ؛ چادر که سر میکنم باید مدام نگران پله برقی پاساژهاباشم، که مبادا چادر بهش گیر کنه و با سر زمین بخورم ،با چادر که نمیشه پاساژگردی کرد ،نمیشه چرخ و فلک سوار شد یا اصلا سینما ،منی که عشق سینمام اگه اونو ازم بگیرن چیکار کنم ،ولی یه کار میشه کرد قبل از این که سینما رو ازم بگیرن خودم چادرمو بر میدارم و خیلی شیک وراحت میرم سینما بدون ترس از اینکه کسی بهم متلک بگه که مثلا خانوم چادری جانمازتو آوردی ؟یا خانومای محترم که فیلم نمی بینن اونم تو ملاعام زشت نیست؟ بهونه ی دیگه م هم برای چادر نپوشدن با بامه همیشه میگم چادر سرنمی کنم چون با بام خوشش نمی یاد ،گاهی که منو با چادرمی بینه میگه: وقتی چادر سرت میکنی یاد خاله خانباجیای تو کوچه ها می افتم، برا رد گم کنی می گم با با جون شما باید منو مجبور کنید چادر سرم کنم اونوقت خودتون اولین کسی هستین که مسخر ه م می کنین ،می خنده و میگه این برا قدیما بود الان دلم می خواد تو از همه سر باشی ،اصلا می خوام تو مهمونیا با لباس آنجلینا جولی
حجاب موی آشفته تو نیست که بر پیشانیت طره شده حجاب روسری تو نیست که تا آخرین نقطه سرت کشیده شده حجاب صورت رنگارنگ تو نیست که به زور کرم و هزار لوازم آرایش
حجاب از حجب می آید و حجب به معنی شرم ،آزرم وحیاست و معمولامنتسب به زنان شرم از حضور شرم از نگاه شرم از جسارت وجود،شرم و بدنبال آن گلگون شدن گونه که نشانه ای از وجود شرم است در گذشته بدنبال شرم چون گو.نه گلگون میشد زنان رو بر می گرفتند تا مبادا مردی جسارت حضور یابد و به شرم اندرون زن
تابستان که می شود منم و یک بطری آب معدنی که پای به پای من هر جا که می روم همراهیم می کند. بیماری عطش می فهمی یعنی چه ؟یعنی دل من که عزادار تابستان ست عزادار روزهای آمدنش منم و این تشنگی وانفسا آب را که
اوایل با چادر به زور بیرون میرفت، آرایش را بلد نبود ،کفشهای ساده می پوشید، پس از مدتی دوست جدیدی پیدا کرد که لهجه عجیبی در حرف زدن داشت، مثل مردم کوچه بازار غلیظ و کشیده حرف میزد
دلم نمی خواد چادر سر کنم دلم نمی خواد مثل قدیمیا چند متر پارچه رو بپیچم دورم و برم تو خیابون وخیابانو باهاش جارو کنم –اصلا چادر سر کردن بلد نیستم نمی خوام هم یاد بگیرم از کثیفی متنفرم .متنفرم از این که پایین چادرم خاکی بشه